کد مطلب:316704 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:501

روضه وداع امام حسین با حضرت سکینه


اینك كه ظهر روز عاشورا رسیده

وقت وداع دختر و بابا رسیده



فرزند زهرا سوی میدان شد روانه

بهر ملاقات خداوند یگانه





[ صفحه 103]





ناگه سكینه گفت بابا راز دارم

راز دلی با تو به سوز و ساز دارم



دیشب كه راز دل به یاران باز گفتی

سر سخن را تشنه لب این گونه گفتی



من گفته هایت را پدر جان گوش دادم

جام بلا را تا به آخر نوش كردم



از مركبت یك لحظه شو بابا پیاده

از رفتنت دل در شماره افتاده



بابا تو خود گفتی كه از جور زمانه

دشمن كشد ناز مرا با تازیانه



روز عاشورا عزیز فاطمه دید ذوالجناح حركت نمی كند نگاه می كند می بیند، دخترش آمده (آی آن هایی كه دختر دارید مجسم كنید منظره را وقتی می خواهید سفر بروید) پیاده شد امام حسین سكینه را بغل كرد، دخترم برگرد، با این اشك هایت قلب مرا آتش مزن. سكینه برگشت، در خیمه منتظر بود، یك وقت صدای ذوالجناح به اهل خیام رسید، سكینه از خیمه بیرون آمد دید ذوالجناح تنها برگشته، صدای گریه این دختر بلند شد (وامحمداه، واغریباه واحسیناه، واجداه) ذوالجناح بابایم چه شد؟ صدا زد:(یا جواد هل سقی ابی ام قتل عطشانا) ای اسب! هنگامی كه بابایم به میدان می رفت تشنه لب بود، آیا پدرم را آب دادند یا لب تشنه شهید كردند؟ [1] .



[ صفحه 107]




[1] سوگنامه ي آل محمد، مهدي اشتهاري ، ص 372 - 371.